خانمی با همسرش گفت اینچنین:
کای وجودت مایه ی فخر زمین
ای که هستی همسری بس ایده آل
خواهشی دارم مکن هی قیل وقال
هفت سین تازه ای خواهم زتو
کم توقع گشته ام در سال نو!!!!
سین یک،سیاره ای نامش سمند!
تا که در دل هی کنم من آب،قند!!!
سین دوم سینه ریزی پر نگین
تا پرد هوش از سر اهل زمین
سین سوم یک سفر سوی فرنگ
دیدن نادیده های رنگ رنگ
سین چارم ،ساعتی شیک وقشنگ
تا که گویم هست سوغات فرنگ
سین پنجم سمع دستورات من
تا ببالم من به خود در انجمن
چون دو سین دیگرش آمد کم او
رفت اندر فکر واندیشه فرو..
گفت با ناز وکرشمه،که ای عیال
من کم آوردم دو سین ای خوش خصال
گفت شویش من کنون یاری کنم
با شما البته همکاری کنم
سین شش سنگی برای قبر من
تا زمن عبرت بگیرد مرد وزن
سین هفتم سوره ی الحمد خوان...
تا مگراز آن شود شاد این روان...
سلام به همسفر عزیز و دوست داشتنی من....تو نه شیطان منی و نه مانع من...نه از تو بی زارم و نه در فکر دور شدن از تو...هنوز برایم همانی که می دانی...و می دانم که می دانی...اگر عشق تو نبود منم تو این مسیر کم میووردم و امیدوارم تا بهشت موعود همسفر هم بمونیم...عجله دارم باید برم...فعلا یاحق....رنگیش کردم که مطلب من با مطالب همنفسم قاطی نشه....خیلی دوستت دارم
و را به خدا سپرده ام،دختر بی پناهم،کبوتر بی آشیانم،دلبندم.به خدا سفارشت را کرده ام تا در حقت پارتی بازی کند.کمبودهایت راجبران نماید.التماسش کرده ام مراقبت باشد،کاری که میتوانم برایت انجام دهم دعاست.شرمنده ام دخترکم.باور کن آرزوهایم،جوانیم ودلم را قربانیت کردم.برای تو باعشق.نه با زحمت،ماندم تا به تو درس استقامت واز خودگذشتگی بدهم،یادت دهم با روزگار تا جایی که توان داری بجنگ،ناکامی ها مانع رسیدن به اهدافت نباشد.اما عسل مادر باور کن دیگر رمقی برایم نمانده بود.دستانم میلرزیدند وبا دلم همدردی میکردند.تاب خفت وخواری زندگی تحمیلی وسرد برایم نمانده بود.شاید بعدها از من دلخور باشی که چرا تا لحظه ی مرگ نجنگیدم.اما عزیزکم سخت بود مرگ تدریجی،مرده ی متحرک.این را دستان سردم به من میگفت.بدن نحیفم دیگر طاقت له شدن نداشت.هرسه سوختیم...تنها آرزوی من که برای دیدنش اصرار دارم خوشبختی،عاقبت بخیری توست.عمر من خیلی باقی نمانده،این را قلبم میگوید.به یادت دلم میگیرد.قلبم را غصه ها فشار میدهد فقط فکر تو...نمیدانم خوابی یا بیداراما خدای همیشه بیدار من در هر حال فرزندم را پشتیبان باش.تویی که از مادر مهربان تری استدعا دارم به حق زهرا،ام ابیها از جمیع بلاها حفظش کنی.خدایا مرا ببخش تنها شاهد تو هستی تا به فرزندم بگویی فقط بخاطر او ماندم اما دیگر رمقی نداشتم.مادر جان از راه دور میبوسمت ودیگر شرمندگی ومدیون تو بودن.کاش....کاش....دوستت دارم...مادرت
.: Weblog Themes By Pichak :.