سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام عزیزم....دوست داشتن تک تک نوشته هاتو میخونم.....نکته بینمنم تو این ایام که شلوغ پلوغه گاه همسفری با تو را از دست میدم....گریه‌آور تازه میفهمم اون موقع چه لذتی داشته....تبسم بزنم به تخته پرکار شدی ماشاء اللهجالب بود منم به امید با تو بودن و همسفریمون دلخوشم...مؤدب دعات میکنم....حسابی دعام کن گل تقدیم شما پسر آدم




تاریخ : چهارشنبه 93/12/27 | 9:59 صبح | نویسنده : | نظر

پسرآدم،داداش خوبم سلام.نمیدونم تجربه کردی یا نه.اگه یه روز برنامع سفر تعطیل بشه من کع مثل مرغ افسرده ای،دوست دارم کنج قفس تنهاییم کز کنم.سفر به سمت خدا ناجی قلب پر درد من شد.هرچقدر هم بخام بابت دستگیریت ازت تشکر کنم کمه. حال خوش امروزم در این سال بی بدیله.قرار گرفتن در آغوش گرم وپر مهر خدا.قربونش برم چی از صدای مت دیده که دوست داره باهاش حرف بزنم.خوب حتما دوستم داره.:-) :-) سحرها را خیلی دوست دارم.میدونم تو جاده ی بندگی وبه سمت خدا اونموقع شب ترافیک نیست.جاده خلوته.من هستم وخدا وهمسفرم.وشاید خیلی مسافرای دیگه.کاری ندارم فعلا ما سه تا باهم خوشیم...جالبه قراره به خدا برسیم وخدا هم همراه ماست.خونه ی خدا کجاست؟ اون که از دم در خونه ی ما همراهمون شد.کی میزبانه کی مهمان:-) ما میرویم یقینا خونه خدا آبادتر از خونه ی ماست.

سخاوتش،پذیراییش،ادبش،مرامش...همه چیزش بهتر از ماست.



تاریخ : چهارشنبه 93/12/27 | 9:48 صبح | نویسنده : | نظر
خدایا دوستت دارم چون همیشه آنلاینی.اگه مشکلی هم هست از ماست که شارژمونا الکی الکی تموم میکنیم به عشق واقعی که میرسیم کانکت نمیشیم.آره مشکل از خودمونه وگرنه اون همیشه آنلاینه.حتی نصف شبم بخاهی میتونی بهش وصل بشی،پیام بدی.اما وایفای ما خوب عمل نمیکنه عکسا وفیلما وجوابها را که خدا دانلود میکنه ،بد باز میکنه.نت من سرعتش پایینه چون خوابم.شارژ نیستم.خدااهمیشه بیداره.اون حاضره منا با تمام گناهام،زشتی هام،کاستیهام اد کنه،من وقت براش نمیذارم عاشقانه چت کنم.اون لایکه .خدا بهترینها لایک هم برات بفرستم کمه.خدا عشق ازلی وابدی من .....آی لاو یو.دوست دارم،احبک،وبه زبان وطنی خودا جون می مالی مالی توم وسه...عاشقتم خدای زیبای من.یه بسته اینترنتی برام فرستادی که موجودیش تموم شدنی نیست.خدا کنه وایفام خوب عمل کنه.با اینکه مادی نیستی ،جسم نداری...اما با تمام وجود میبوسمت.



تاریخ : چهارشنبه 93/12/27 | 9:46 صبح | نویسنده : | نظر
سلام بر برادر خوب و دوست داشتنی خودم.دلگرمم به بودنت،وقتی برایم امن یجیب میخوانی دلم قرص است که خدا نظری به این مضطر می اندازد.آسمان دلم گرچه بهاری است اما ابری هم هست.به من بگو آیا بهار من از راه میرسد؟الآن پاییز عمر من هست.بهار زندگانی طی شد ودیگر برنمیگردد.اما دلخوشم به اینکه هنوز در دلم گرچه بی بر است دلبری شکوفه کرده که هوایش را ربیعی کرده.در پاییز عمر یه مقداری،زود زمستان نمایان گشته.اما آثار شتاء کمی بر موهایم خودنمایی میکند.دلم گرم است،دستانم گرچه میلرزند اما گرمند.خوبیش اینه دلم نمی لرزد.قرصها را یکی در میان میخورم اما با بودنت دلم قرص است که گل همیشه بهاری دارم که باید چشمانم را ببندم تا ببینمش.یکی بود مرا نابود کرد ودیگری نابودیم را بود.دوستت دارم به اندازه ی تمام شکوفه های بهاری.
بهاری که می آید با تمام بهارهای عمرم تفاوت دارد.خیلی چیزها را از دست دادم وچیزهای بهتری نصیبم گشت.وبی شک تو تمام آنهایی که دارم.امید،انگیزه پیشرفت،یکی مثل تو شدن مرا جوان نگه میدارد.هر تار موی سپیدم نشانه ی شکستها،تجربه ها،افتادنها وبلند شدن دوباره است.خاطرت برایم عزیز است پسر آدم...خواهر دور افتاده ات



تاریخ : چهارشنبه 93/12/27 | 9:45 صبح | نویسنده : | نظر

دلخوش به شعار اعتدالیم

الحق که چقدر خوش خیالیم

پیوسته دچار ضد حالیم

بگذار که اندکی بنالیم

وضعیت ما اگر که حاد است

تقصیر زاحمدی نژاد است


از پا قدم شما حسن جان

شد روزی ورزق ما دو چندان

کلا متحول شده ایران

اجناس شده چقدر ارزان

گر قیمت گوشت ونان زیاد است

تقصیر ز احمدی نژاد است



تو از سر مملکت زیادی

منت به سر همه نهادی

تو عاشق نقد وانتقادی

یک دکتر خیلی با سوادی

گر منتقد تو بی سواد است 

تقصیر زاحمدی نژاد است


تو شیخ همیشه دیپلماتی

حلال تمام مشکلاتی

واسه همه میکنی تو قاطی

دلبسته به این مذاکراتی

گر زحمت هسته ای به باد است

تقصیر زاحمدی نژاد است


ای حاج حسن چقدر مردی

با رانت وفساد در نبردی

به به که تو واقعا چه کردی

امروز اگر چنانچه فردی

مشغول به سوء استفادست

تقصیر زاحمدی نژاد است


تو جنبه ی انتقاد داری 

کابینه ی باسواد داری

شخصیتی چون جواد داری

داعیه ی اقتصاد داری

گر گیر به کار اقتصاد است

تقصیر زاحمدی نژاد است


از برکت این کلید تدبیر

اوضاع دوباره کرده تغییر

روباه شده برای ما شیر

البته حسن نداشت تقصیر

گر دشمن ما دوباره شاد است

تقصیر زاحمدی نژاد است


آهنگ مذاکره شده ساز

پیداست نتیجه اش ز آغاز

اشتون بکند برای ما ناز

تحریم شویم ما ولی باز

لبخند به لبهای جواد است

تقصیر زاحمدی نژاد است


گردیده مذاکرات تمدید

پس گاو حسن دوباره زایید

ای وای شما چه ناقلایید

با اینکه رفیق کدخدایید

تحریم جواب اعتماد است

تقصیر زاحمدی نژاد است


احسنت بر این وزیر ارشاد

دیدید عجب مجوزی داد

خوانندگی زنان شد آزاد

کردند دل گوگوش را شاد

گر کشور ما پر از فساد است

تقصیر ز احمدی نژاد است


گر بودجه ی مملکت شود کم

تحریم اگر شویم هر دم

تزریق شود به مملکت سم

اصلا همه چیز به جهنم

گر کار تو غرق انتقاد است

تقصیر زاحمدی نژاد است




تاریخ : یکشنبه 93/12/24 | 12:25 عصر | نویسنده : | نظر

سلام به دختر حوا...متنهای زیبا و دلچسبت را هر روز مروری میکنم...گاه میخندم و گاه بغض میکنم...هم زیبا مینویسی و هم پر از درد...آنجا هم که میخندانی دردی پنهان غمینم میسازد....برای من هم بسیار شیرین است....سفری تا درخت ممنوعه....خاطره ی شد جاویدان....در سجاده سبزت یادی از بیابان خشک هم داشته باش...بازهم باید با عجله بروم:)...امضاء پسر آدم




تاریخ : شنبه 93/12/23 | 11:3 صبح | نویسنده : | نظر
یه روزی عاشق لباسهای جور واجور بودم.وقتی لباسهای متنوع میپوشیدم حس خوبی داشتم.حالا بهترین وزیباترین لباس مقنعه وچادر نمازم شده.سجاده ام معطر هست،برنامه سفر به سمت خدا که برایم نوشتی لای مفاتیح سجاده ام قرار دارد.منتظرم سر وقتش شود ودر آن بنشینم وبا خدا حرف بزنم.سجده مخمل سبز برایم مثال باغ های سرسبز بهشت است.همیشه شیرین ترین خواب ،خواب بین الطلوعین بود.حالا تا سحر چند بار از خواب بیدار میشوم وساعت گوشیم را میبینم تا مبادا خواب مرا از فیض سحر محروم نگرداند.بیدارم که میکنی واقعا بیدارم میکنی.
یک روز جدید از عمر!! باید چه کنم.به چیزهایی می اندیشم که همیشه از آنها غافل وبی قید میگذشتم.من با تو به گنجی رسیدم که پادشاه وگدا نمیشناسد.همه با آن خوشند.وآن خداست.خدایی که مرا دوست دارد،تنهایم نمیگذارد.حتی در گناهی که کردم راه نجات برایم باز کرد.آدم وحوا مردند تا به خدا برسند .از میوه ممنوعه خوردند وزندگانی جاویدان را از دست دادند،بخاطر خطایشان از یکدیگر دور افتادند تا تؤبه کنند وبه یکدیگر برسند.آن هم با قسم به پنج تن
من وتو میوه نخورده زنده ایم،اما راضی به دوری از هم.پنج تن که نه،هر روز را با نام وزیارت مخصوص همان روز وامام خاصش آغاز میکنیم.تا برسیم به آدینه و امام دوازدهم.میمیریم تا به زندگی جاودانه برسیم.باهم دور از هم اما در دل هم،در پرواز به سمت خدا روحمان کنار هم به بالا میرود.ما تؤبه کرده ایم تا بالا برویم.چند روزی مهمان زمینیم.از راه دور پسر آدم مراقب خودت باش.امضا..دختر حوا



تاریخ : شنبه 93/12/23 | 10:53 صبح | نویسنده : | نظر
الآن لحظه ای آمدی ودوباره رفتی.همه چیز از ذهنم پرید نوشته هایم محو شده اند.شاید اینجا رسیدم که بی خبری از حبیبم باعث شد با محبوبم قول وقرارهایی بگذارم.آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا:-) گلم یادم رفت چی میخاستم بنویسم.
انتظار برکت آشنایی با شما بود.برکت بعدی بازگشت به خودم بود.منی که سالها گم شده بود وفکر میکردم مرده پیدا شد.خسته،افسرده اما زنده.همین زنده بودن مرا امیدوار کرد.دوباره شدم همان دختر بازیگوش وشیطون بابایی.خندان وسرزنده.همان حس نوزده سالگی که به تاراج رفت را به من برگرداندی.رهایی از اسارت مرا آزاده کرد.برکت بعدی از همان سفری آغاز شد که با شرط وشروط راضی به آمدن شدم.اما تمامی معاهدات زیر پا گذاشته شد ومقدمه ای شد تا باز با تو به خدا برگردم.گوهرشاد برای جوان بنا شرط وصال را چهل روز عبادت قرار داد وبعد چهلم برگشت.اما گوهر من از روز اول چله نشینی همراهم شد.همراهم شد تا با هر ذکر خانه ای در فردوس توسط ملائکه ومهندسین ساختمان آنجا برایمان،بنا گردد.تنهایم نگذاشتی.



تاریخ : شنبه 93/12/23 | 10:52 صبح | نویسنده : | نظر
دیشب یاد درخت ممنوعه افتادم.چقدر به خودمون بالیدیم که از باباآدم وماما حوا بهتر عمل کردیم واز میوه ی اون درخت نخوردیم.البته اینها را که میگویم مزاح است.اما شاهتوتها وسوسه میکرد.آن روز اولین سفر من وهمنفسم بود.نمیدانم چرا اما خاطره اش برایم عجیب شیرین وبه یادماندنی شد.سفر دوم هم چیزی شبیه به اجدادمان گشت.آنها به خاطر نافرمانی هبوط کردند وما ..از کوه.هبوط نبود چیزی شبیه به سقوط بود.دستم را گرفتی تا نیوفتم.واین سقوط مقدمه صعود من وتو گشت.آنها هبوط کردند وما تصمیم گرفتیم صعود کنیم.آنها مال هم بودند وبه زمین آمدند اما ما جدا از هم وصالمان را در بهشت می دانیم.دوستت دارم چون با تو خیلی چیزها را بدست آوردم.معنی انتظار با بی خبری از عزیزم ومنتظر خبر از او برایم ترجمه شد.حتی دهخدا ومعین هم نتوانسته اند آنگونه که تو برایم معنی کرده ای در لغت نامه هایشان بیاورند.
مهربانم نمیدانم پدر ومادرمان در این سالهای درازی که از هم دور بودند به چه خاطر گریستند؟ دلتنگی ،فراق یار یا پشیمانی از خطا.نمیدانم اما این را خوب میدانم گریه ها وبی تابیهای من از همه ی آنهاست.برای بخشش با خدا معامله کرده ام.جایی که هستی ومیتوانم ببینمت از حبیبم دوری کنم.آرزوهای دنیویم را خلاصه کنم تا روز موعود مشتاقانه در برت آسوده خاطر شوم.ولی به خدا هم گفته ام نمیتوانم فراموشت کنم.تازه حاجی مولا هم اضافه شده....



تاریخ : شنبه 93/12/23 | 10:52 صبح | نویسنده : | نظر
تماس ممنوع.دیدار ممنوع.تحریم شدید ومن باید تحمل کنم.اما یک بار که فرزندم قاچاقی از کیوسک زنگم زد وگفت که چقدر دلتنگم شده،چقدر دوستم دارد وچقدر پشیمان است از رفتن..دلم آتش گرفت.میسوزیم در فراق هم.اودیگر مثل قبل هر هفته نمیآید احتمالا دوباره بنزین نیست ماشین خراب است.مرخصی نمی دهند.حالا گاهی اوقات به مدرسه زنگ می زنم وبا دخترم چند دقیقه ای حرف میزنم.میگوید دعا کن بمیرم ،هر روز از خدا مرگم رامیخواهم،دلتنگم اما مرا نمی آورد.تو بگو من خاکستر نشوم خوب است.میسوزم از این حرف.هر هفته منتظرم بیاید اما ناامید میشوم .حالا همنفسم تو بگو نفسی برایم میماند.؟! درد دوری از دو کس که جزئی از جانم هستند.باز هم خدا روغنم را میگیرد تا از من آدمی دیگر بسازد،شکایتی نیست.طاقت میخاهم.شاید هم شاکی شوم اثر کند اما از ادب دور است نزد مولا اعتراض کنم.



تاریخ : شنبه 93/12/23 | 10:50 صبح | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات