سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در آسمان آبی معنویت هر چقدر هم پر پرواز داشته باشی بی همراه طاقت نمی آوری.این چند روزی که نبودی بد جور تنهایی را حس میکردم.نا امید از تقدیری که برایم رقم خورده ...به خدا گله کردم که چرا لیاقت این را ندارم تا حداقل در راه خودش که نمیتواند بهانه ای بگیرد و توبیخم کند باید تنها بمانم.با اشک به درگاهش گفتم :دوستش دارم اما اگر قرار است اذیتش کنم..یا بودنم برایش دام ابلیس لعنتی باشم نمیخواهم این عشقی که مرا قرار است امیدوار نگه دارد.میدونی دلم خیلی گرفته هست.یاد گذشته یاد بی مهری ها یاد کدورتها ودروغها.یاد ماسک دروغی به چهره زدن یاد نامردیها یاد اینکه چرا نباید کنارم یک مرد میبود تا احساس امنیت کنم یاد حسرت اینکه واقعا دوستم داشته باشد وخیلی چیزها که حق من بود/ارزان بود و دریغ کرد.من که حاضر بودم محبت کنم اما سردم میکرد رنجم داد...سرت را درد نیاورم من هوس باز نیستم در سخت ترین لحظاتی که تشنه محبت بودم ومنتظر کسی بودم تا آرامم کند از امتحان خدا سربلند بیرون آمدم.اصلا یکی از دلایل نگفته ای که حالا لو میدهم و باعث شد آقا در مدرسه اش راهم دهد همین بود.من با سختی های زیادی به اینجا رسیده ام.فقط خدا میداند.حالا با هم میخواهیم سمت خدا برویم.خوشحالم نقشه ی راه را برایم آوردی.نقشه ی گنج....اما از ماری که روی این گنج خوابیده وهمیشه برایمان بیدار است میترسم.من با تو میرویم تا جایی که خدا بخاهد .شاید آنجا مثل آن بنا که عشق گوهرشاد از دلش رنگ باخت ما نیز از هم جدا شویم.نمیدانم من این را در مسجد گوهرشاد طلب کردم اما وقتی چشمانم را باز کردم یک روحانی به فاصله ی سه قدمی من روبروی گنبدآقا مثل من بدجور نجوا میکرد.من رو به محراب و او رو به گنبد...آنجا بود که دلشکسته تر برای روحانی عزیزم بیشتر دعا کردم.همه جا جلو چشمانم بودی واین بهترین سفر به مشهد برایم بود.چون دعوتنامه ام را خودت از آقا برایم گرفتی.وقت نماز است میروم تا روحم کنار روحت به پرواز آید.دل به دل راه دارد....الآن پیامی از همروح به من رسید :علامه طباطبایی:ریاضت تازیانه سلوک است...میبینی خدا ما را دوست دارد.حسرت به دل نیستم خدا مرا خیلی دوست دارد....حق نگهدارت




تاریخ : یکشنبه 93/12/10 | 12:15 عصر | نویسنده : | نظر

از قول علامه حسن زاده آملی

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم میدانند.آیا میدانی نماز رزقی است از سوی خداوند؟چه بسا خیلی از انسانها که نماز نمیخوانند.

اذکاری که صبح وشام میخوانی رزق است

یا زمانی که خواب هستی و ناگهان بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی ونماز میخوانی رزق است.چون بعضی ها بیدار نمیشوند.زمانی که با مشکلی روبرو میشوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشانی<این صبر رزق است.

زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن رزق است.

یکباره یاد امام زمانت میوفتی وسلام میدهی و دلت حسابی تنگ میشود.

رزق واقعی این است.رزق خوبی ها نه ماشین نه درآمد اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد اما رزق خوبی ها را به دوستدارانش میدهد.

الهی رویم را نیکو کردی       خویم را هم نیکو گردان.آمین




تاریخ : یکشنبه 93/12/10 | 11:9 صبح | نویسنده : | نظر
وقتی دیدی تنها شدی باید باور کنی واقعا تنهایی.در همه جا،بین آدمها،توشلوغی وهمهمه ی روزگار،توسختیها،تو راه معنویت هم تنها باید بری...این قسمتا جدیدا تجربه کردم.امیدم نا امید شد،به بودنت کنار روحم.خیلی سخته آخرشم ادب نشی ومدام چوب سادگیتا بخوری.تن وبدنم هنوز درد میکند از چوبهای نادانی وسادگیم.چقدر دیوانه ام من...تنهای تنها میمانم ودیگه به هیچ کس دل نمی بندم.دلما سنگ میکنم تا نبازد،تا ساده نباشد.به هرکس دل بستم آخرش رفت.تقصیر منه،بدجور دلبسته میشم.باهاش تو خیالم دنیایی میسازم که زیباست.اما واقعیت اینه که من باید عوض بشم.دنیایی که میبینم نمیشه مثل پاکی وسادگی زمان بچگی هامون زندگی کرد.قانون جدید
به هیچکس اعتماد نکن حتی در پاک ترین لحظات،از آدمها فاصله بگیر،چون از دلشان بی خبری.مراقب حریم خصوصیت باش.بدان تو باید تا آخر تنها بمانی پس اجازه ورود به کسی نده.چه دنیای وحشتناکی.مثل عصر دایناسورها شد...در این مسیر آرام آرام برو بی هیچ ادعایی.فقط بدان مردم آزاری نکن.به حریم دیگران پا مگذار چون به حریمت میتازند.مراقب رضایت خدا باش،خلق را میازار...امید بیهوده به کسی نده.دل مبند ودلبری هم نکن پایانش جالب نیست.خوب خوبش جدایی وضربه ی روحیست.دیگه دوست ندارم راه خطا را تکرار کنم.عشق چیز بدی است.گول زنک و نافرجام.لعنت به من اگر عاشق شوم



تاریخ : شنبه 93/12/9 | 8:33 عصر | نویسنده : | نظر
دل من مثل این زمین کویری بود که یه شقایق توش سبز شده،دلم خوش بود میشه توشرایط سخت هم امید داشت وخودما پیدا کنم.تمام این افکار مثبتا بهم دادی حالا که اون گل احتیاج به آب وخاک مناسب داره تنهاش میذاری؟ از خودم بدم میاد فکر میکنم وجودم برات عذابه،انقدی که محرم دلم بودی ودرد دلاما برات میگفتم وامیدم میدادی،من لیاقتشا ندارم جبران کنم وفقط شنونده ی دردات باشم.شایدم حق با شماست منم نباید درداما بگم وسکوت بهترین گزینه هست.ناراحتم از ناراحتیت.چی داره میخوردت خدا میدونه،اما آرامش برات میطلبم.قلبی سلیم ومطمئن.



تاریخ : پنج شنبه 93/12/7 | 7:57 عصر | نویسنده : | نظر

آقا جان تمام این سالها که درس می خواندیم:


دبیر ریاضی به ما نگفت که حد غربت تو وقتی شیعیانت به گناه نزدیک میشوند بی نهایت است

دبیر شیمی نگفت که اگر عشق وایمان ومعرفت با هم ترکیب شوند شرایط ظهور تو مهیا میشود...

دبیر زیست نگفت که این صدای طپش قلب نیست....صدای بی قراری دل برای مهدیست...

دبیر فیزیک نگفت که جاذبه ی زمین اشک های غریبانه ی توست.جاذبه ی زمین به همان سمتی ست که تو هستی...

دبیر ادبیات از عشق مجنون به لیلی از غیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت اما از عشق شیعه به مهدی   از غیرتش به زهرا نگفت...

دبیر تاریخ نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است..نگفت غربت اهل بیت علی علیه السلام از کی شروع شد وتا کی ادامه دارد...

دبیر دینی فقط گفت انتظار فرج بهترین اعمال است...

اما نگفت انتظار فرج یعنی گناه نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است...

دبیر عربی به ما یاد داد که مهدی اسم خاص است که تنوین پذیر است..اما نگفت که مهدی خاص ترین اسم خاص است که تمام غربت وتنهایی را پذیرا شده است...

فدای غربتت یا بن الحسن

 




تاریخ : چهارشنبه 93/12/6 | 9:32 صبح | نویسنده : | نظر

چه امد بر سر اقوام وخویشان        که گردید جمعشان این طور پریشان           

چرا فامیلها از هم جدایند 

چرا مردم به این حد بی وفایند

چرا خواهر زخواهر میگریزد

برادر با برادر میستیزد

چرا دختر ز مادر ننگ دارد

پدر با بچه هایش جنگ دارد

چرا مهر ومحبت کیمیا شد

رفاقتهای دیرینه ریا شد

برای اغنیا هم لذتی نیست

فقیران را به جایی عزتی نیست

به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است

درونش یک جهان اندوه وآه است

در ودیوارها کاشی وسنگ است

ولی هر خانه یک میدان جنگ است

دگر از بذل وبخششها اثر نیست

زانصاف و مروتها خبر نیست

عموجان خاله جان دیگر نگوییم

برای مرگ هم در آرزوییم

یکی حج میرود سالی دو سه بار

کنارش خواهرش نادار وناچار

یکی با سود اموال نزولی

رود مکه به امید قبولی

یکی از کربلا وشام گوید

یکی از فخر بر اقوام گوید

یکی نازد به ماشین وبه باغش

یکی باشد تکبر در دماغش

یکی وقتی به ماشینش سوار است

فقط مثل بتی از زهر مار است

خلاصه وضع تعریفی نداریم

همگی بر خر شیطان سواریم




تاریخ : چهارشنبه 93/12/6 | 8:0 صبح | نویسنده : | نظر
بازهم امشب دلم هوای نوشتن پیدا کرده.چند روزیه که حال وهوام عوض شده،یه جور دیگه مشغولم.عاشق شدم،اما نه عشقی که از رسواییش بترسم،نه عشقی که باید منتظرش باشم تا باهام حرف بزنه ومن بتونم همصحبتش بشم.خجالت بکشم اگه بخام بگم چقدر دوست دارم،یه وقتایی غرور نمیذاره بگی دوسش داری اگه غرورتم نادیده بگیری وبهش بگی شاید جوابی بده که انتظارشا نداری.مخفیانه باید دلتنگ باشی،مخفیانه باید آرزوی دیدنشا داشته باشی،وقتی هم بهش میرسی روت نشه نگاهش کنی.نمیتونی به نزدیک ترین دوستت بگی عاشقشی،دلتنگشی،دوسش داری...میدونی چرا؟ چون همه محکومت میکنن،ملامتت میکنن.گویا خودشون تاحالا علاقه مند نشدن یا اصلا دل ندارن.شایدم حق با اونا باشه.عاشقی آداب خودشا داره که اگه درست پیش نری جرم میشه.ننگ میشه.حالا بیا ثابت کن فقط تو دلت جا داره بدون اینکه بخاهی افکار منفی همراهش کنی.خلاصه این تصویر کمرنگی از عشق نافرجام بود که برات گفتم.اما عاشقی که دیگه از گفتنش،لو رفتنش وبودنش نمیترسی.دوست داری مخفیش کنی اما نه بخاطر عار وعیب بودنش.فقط میخای کسی به این عشق حسودی نکنه.اونا مال خودت میدونی بی آنکه به مالک بودن دیگران حساس باشی.عشق گوهرشاد واون بنا همیشه برام اسطوره بود.نمیدونستم گاهی اوقات رؤیا ها واقعی میشن...خیلی دوسش دارم اما دوست تر دارم با اون به خدا برسم.همون عشقی که آبرو میده،رسوایی نداره.ولی منزل اول عاشقیم این بود که میدونستم تو دنیا مالکش نمیشم،از خدا خاستم توبهشت یکی از حجره هاشا به من واون بده تا حلال کنارش همروح یکدیگه باشیم،بی گناه همنفسم باشه،کنارش بشینم وخستگی های روحم با نوازش اون آروم بگیرن.وبشه پایان تموم ناکامی ها.ولی انگار امام زمان وحضرت معصومه نپسندیدن راه عاشقیمونا.اصلا عنایت بزرگوارا مسیر زندگی مونا عوض کردی.نمیدونم عزیزم جمکران چی گفت،چه جور دعام کرد،چه جور استغاثه کرد که دلامون عوض شد.عشق تنفر نشد پاک شد.چقدر دلت شکست که جمکران ترک نکرده خواب دیدم داری بالا میری ویا الله گویان صدایم میزنی...واین شد آغاز بالا رفتن من وتو.الله دست ما را گرفته.میدونستم این سفر بابرکتیه.حالا هم دوست دارم تا پاک بشم،عوض بشم وبعد برم جمکران بگم .....پیش حضرت معصومه برم وبگم...ببخشید تموم خطاها را.حالا منتظرم سحر بیدارم کنی تا با معبودم حرف بزنم..
 



تاریخ : دوشنبه 93/12/4 | 6:7 صبح | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات