خدای من! خیلی سخته نتونم کمک کسی بکنم که شاید بودنم یاری براش باشه.شایدم باری براش باشم اما حس میکنم گوشه ای از این دنیا،دنیای من دلش گرفته...حسم میگه...خدایا کمکش کن تا از لاک خودش در بیاد.
هنوزم امیدوارم اشتباه کرده باشه دلم ومشغول دید وبازدید عید باشه.اما غزلهای غزال من بوی دلتنگی دارن.
خدایا خواهش میکنم پیشش باش تا حس نکنه تنهاست،همدمی نداره و....
خدای خوبم،همدم تنهاییهایم همنفسم را به تومیسپارم،دلم تنگ میشود بیشتر برای ناامیدی...برای دوری از اوکه عمری در پیش بودم وچه دیر پیدایش کردم..
حالا بزرگواری میکنی ودردت را پنهان میکنی راضی نباش به توداریت،دلم را چه کنم.آیا دلم دروغ میگوید؟ یا بهانه گیری خودش است وآسمان دل ابری میشود؟
عادت کرده ام این روزها به اندوه خودم اما نمیدانم چرا گرفته بودنت دنیایی از غم برایم درست میشود که چرا نیستم تا آرامت کنم.بنشین مقابلت نگاهم کنی وبعد برایم بگویی.آنوقت من انتظار هزار جمله دارم اما مردانه دوجمله بگویی ومنتظر باقیش باشم:-)
جودی آبتت دوباره عالمی برای خود ساخت با بابایش.همان بابای مهربانی که امروز مهربانی ومحبتش را برای این جودی تنها ارسال کرد.مونده بودم چه کسی لطف کرده.به زهرا گفتم یعنی بابات همچین کاری کرده؟!!! واو ناامید گفت بابا؟
ولی بعد باخوشحالی گفتم فهمیدم بابای خودم بوده:-)
بابای مهربون خودم مثل دل جودی دوستت دارم.
فقط نگرانتم
.: Weblog Themes By Pichak :.