سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنهام دوست دارم حرف بزنم اما جز خودم کسی شنونده نیست.خدایا مخاطب خاصم خودت هستی جز تو کسی برایم نمانده که محرم دلم باشد،مرهم زخمهای کهنه دلم تویی.

دری را بر من بستند شایدهم لجبازی خودم با دلم باعث شد اما آبرو وشخصیت مهمتر از آن است که انسان نسبت به بعضی چیزها بی تفاوت بگذرد وبگوید بی خیال.

دلم را دست گرفتم وپیش خدا کمک خواستم از پس فلسفه بربیایم.هرگاه دل بشکند وناامیدی محض سراغ آدم بیاید دری باز میشود بهتر از قبل اما گاه نمیبینیم وفکر میکنیم اصلا دری باز نشده...

شاید سختی مسیر را باید طی کنم اما خدا استادی نصیبم کرد که در محضرش که مینشینم ودرس میگیرم گویا بر بال عرفان سوارم وخدا را جور دیگری میبینم.واجب الوجود فقط برایم لفظ نیست.حرف هایش الفاظ نیستند که در هوا معلق بمانند ومن هرکدام را بخواهم یا مغزم گیرا باشد از هوا به مغزم وگوشم هدایت کنم.نه واجب الوجود سلول بدنش گشته از جانش برایم میگوید.خدا را طوری بیان میکند از زبان مولانا و عرفان که فقط میخواهم از آن حالت مسخ شده دربیایم وبگویم رحم کن دارم میمیرم،روح از بدنم میخواهد کنده شود...برای اولین بار است که به واقع محضر استاد درک کردن را میتوانم برای خود ترجمه کنم.واین نعمت وتفضل خدا بر من است.

فلسفه را دوست دارم وبا عزمی راسخ آن را خوب فرا خواهم گرفت.البته باز هم برخود یادآور میشوم اگر توجه ونگاه خدا بر من نبود هرگز مسیر اینچنین شیرین تغییر نمیکرد.

باخودم میگفتم سکاکی می مانم وباید همت داشته باشم تا خوب نگاه کنم حتی به سنگی که از اثر چکیدن قطره بر آن سوراخ گشته...مغزم را باید به کارگیرم تا به جایی برسم.من که بوعلی سینا نیستم اما او هم چهل بار کتاب ارسطو را خواند ونفهمید تا معجزه ای شد وشرحی بدستش رسید.آنگاه باب حکمت گشوده شد.من نباید ناامید شوم برای حل مشکل قانع بودن به آسانترین راه کوته فکریست.خدایا سپاس تو را که نگذاشتی در یأس ونادانی بمانم.استادم را در پناهت محافظ باش زیرا با کلامش تو را زیبا وزیباتر خواهم شناخت.برای تمام نعمتها تو راشکر.تنهایی من با نمام این سختی های شیرین پر میشود مگذار کم بیاورم و لذت با تو بودن را با لذتهای زودگذر عوض کنم.نفسم برای تو می آید ای خدای مهربان ای آنکه صاحبم هستی.دوستت دارم....زیاد




تاریخ : جمعه 94/11/16 | 1:27 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات