سلام برمهمان قلبم،روح وجانم.نمیدانم خوابی یابیدار.تازه الآن ختم واقعه ام تموم شد.قول داده بودم دعات کنم فقط یاد مرغا که افتادم خندم گرفت،اماخلف وعده نکردم بالبخنداز خدا خاسم رعدوبرق نشه تا...خداهم عجب بنده هایی داره...یکیش خود من.دل وحال پرماجرایی دارم.
به همه دعاکردم تاجاییی که یادم بود به خودم که رسیدم موندم چی بخام.
اماآرزوها هرچقدرهم که متنوع باشن عاقبت بخیری از همشون مهمتره.یه کم از مهمون دلم براخداگفتم.ازش خاستم هرجوری که راضی وخشنوده تکلیف دلما معلوم کنه.امروز که ازم خاستی روما بگیرم ذوق کردم.یه حس صادق که میگفت یه مرد باتموم غیرت همراهمه گرچه کنارم نیست.همون مردی که همیشه آرزوشا داشتم تا تکیه گاه امن برام باشه.دعوت به پوشش مطمئنم کرد که شیرمردی.دوست داری دیده نشم.گفتی میخای مال خودت باشم.اما راسشا بخای اگه این اتفاقم نیوفته ثابت کردی باغیرتی واین برام خییییلی مهم بود.موضوع خاستگارشاید بهونه ای بود تا به این یقین برسم.وگرنه برام پیشنهادش کاملا مسخره بودولزومی هم نداشت براتون بگم.خیالم راحت شد دنیا هنوز جای مردان باغیرت هم هست.چادرما باافتخار سرمیکنم وصورتم رابیشتر میپوشونم بخاطر اینکه حریمم حفظ بشه برای یه نفر .چقدرفرق داری بامردی که از اون بودم اما دوست داشت رونگیرم.حجابم مایه ی ننگش بود.اصلا نمیخام بهش فکرکنم.اما باعث شد حرف امروزت به دلم بشینه.روزخوبی بود،پراز برکت وفعالیت.خدایا شکرت.بااینکه خیلی کارکردم اما چهره ام گشاده هست،میدانم دعایت پشت سرم بوده.قرصها را کنار گذاشتم چون دلم به بودنت قرص ومحکمه.حالااگه وصالی هم درکار نباشه شاکی نیستم.مهم این بود که پیدایت کردم باقی باخدا.شب بخیرمردباغیرت........................امضا: دخترآدم
تاریخ : جمعه 94/2/18 | 10:45 صبح | نویسنده : | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.