سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نمیدانم چرا زبانم قفل شده.یک دنیا حرف داشتم اما همه از ذهنم پریده اند.
شایدم آن پاکی روحم را ا
ز دست داده ام.خیلی از خودم گله دارم.لیموی گناه را با چه ذوقی میمکم.تلخی آن راخیلی احساس نمیکنم.ذائقه ی روحم تغییر کرده.روحم بار دیگر اسیر خواهشهای نفسانی من گشته.کاش میتوانستم گناه نکنم.مسافرت به سمت خداهم ناتمام مانده.باچه ذوقی آغاز شدولی تدارکات عیدوبهار آن شوروهیجان سفرمعنوی را کمرنگ کرد.
خانه هامان خانه تکانی شدنداما خانه ی دل همچنان غبار دارد.کاش دلم مثل آینه پاک وشفاف وچون رود زلال وشفاف میبود.
کاش مثل گوهرشاد شرط وصال را ندیدنت قرار میدادی تا باعشق پاکی که به خداپیدا کرده بودم کم کم فراموشت میکردم.
اما عشق تو روز به روز در قلبم بیشتر ریشه میکند.کاش میشد مرا از خاطرت دیلیت میکردی تا وقتی ذهنم از فراقت هنگ میکند به خاطر خدا ریاستار میکردم این قلب کوچکم را ودوباره....
دلتنگی تو آزارم میدهد.نیستی وهستی.نیستی کنارم وهستی در خاطرم.دچار تناقض شده ام.اما بهتر از جمع بین عدمین هست.بهتر از ضدین هست.تو در تقابل با خاطرم قرار داری درآن واحد هم هستی وهم نیستی.جمع تومحال ورفع تو نیز هم.اما این بایدمحال باشد وتو قانون منطق را به هم زده ای.شایدهم من بی منطق شده ام.اما تو را به عشق ازلی وابدی میسپارم تا محافظت باشد.
ومن فیلسوفانه در نبودت باید به جستجوی تو بپردازم.توهستی من هستی ومیدانی موضوع فلسفه هم هستی شناسی هست.همش شد هست پس باش تا من هم هست باشم.نباشی بی قرارم،نیستم در این جمع.تنهایی یجتمعان میشود وشادی وآرامش یرتفعان.



تاریخ : چهارشنبه 94/1/12 | 10:34 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات