سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امشب شب دلتنگی وبیقراری برایم شده.دلتنگ همان که آرزو داشتم درآغوشم آرام گیرد،فرزندم،یوسفم...
وامشب آغوش خسته ام پذیرای هیچکسی نیست تا درآن بیارامد.
دیشب که شایعه ی آمدنت به من رسید کلی ذوق کردم.خبرش را برای عزیزم که میدانستم شاد میشود فرستادم،بعد مادر،بعد پدر...واینچنین یک کلاغ چهل کلاغ میشود:-)
به هوای آمدنت چشمانم رابستم وتو را در بغل خود احساس کردم،سرت را بر شانه هایم نهادم تا با حرم نفسهایت آرام گیرم.انگشتانم را در میان موهایت گره میزدم وبا بوی زلف پریشانت،دل پریشان خاطرم آرام میگرفت.اگرچه قد کشیده ای اما هنوز برایم همان دختر کوچولویی هستی که برایش قصه ی شنگول منگول میگفتم.لالا گلم باشی. همیشه در برم باشی. بخابی از سرم واشی
اما دیگر در برم نیستی.دستانم را بر بالشتم حلقه میکنم وچشمهایم را به امید طلوع خورشید وغروب دلتنگی برهم مینهم....اما امشب عزیزم کنارم نیست.دستانم سردوخسته دوست داردکسی آنها را دردستان پرمحبتش،گرم کند.آغوشی گرم میخاهم تا درمیان دستان پرمهر ویکرنگی تا صبح آرام بگیرد.
خسته از نامردیها به مردی تکیه کنم که به شوق او منتظر روزها وشبهای عمرم باشم.امشب آرامشی از خدا میخاهم که تاریخ انقضایش طولانی باشد.دلم قرص باشد که تا مدتی دردسر ازمن دور است.هرشب قرصهای آرامبخش را روانه ی دلم میکنم اما بادلی ناآرام میخابم.دلبندم کجاست،خوابست یا بیدار،گرسنه هست یا سیر،دلتنگ است یا بی خیال؟!!! واینچنین عمرم دارد میگذرد.تو رامن چشم در راهم...



تاریخ : چهارشنبه 94/1/12 | 10:31 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات