اینکه میگن انسان موجود مختاریه برام عجیبه...
بعضی کارها هست که غیر ارادیه مثل نفس کشیدن.اگه اراده کنی نفس نکشی وبخواهی ثابت کنی اختیار داری در واقع مرگ را انتخاب کردی.
فراموش کردن بعضیا مثل همین نفس نکشیدنه.اراده واختیار مال خودت نیست.همین که در تنگنا قرار میگیری یا یه جایی مضطربی تو دلت بعد اینکه کلی با خدا نجوا کردی زمزمه میکنی اسمشا ...یا وقتهایی که خوشحالی جای خالیشا حس میکنی و دوس داری بود تا ببینه شادیتا....یا وقتهایی که با خدا خلوت میکنی و سیمت وصل به معبود میشه ناگهان دعاش میکنی....تازه میفهمی نمیشه فراموش کنی بعضیها را که اومدن وارد دنیای کوچیکت شدن اما بعد اومدنشون دنیای تو شد یه عالمه.وسعت دادن یاد وخاطره ات را
ولی با این حال یادشون دل را چنان می فشارد که انگار جا برای اوهم تنگ گشته.اونوقت یه تابلو میذاری جلو دلت وروش مینویسی ظرفیت محدود...فقط یک نفر
وقتی مفاتیحما از کیفم بیرون آوردم تا چشمم به برنامه عبادی افتاد دلم گرفت.بازش کردم ودست خط آشنایی دیدم....پنجشنبه یستشیر....
به نیت دل همنفس یستشیری خوندم که فقط با اشک بود.یه مناجات با خدا ودرخواست بهترینها برای بهترین زاد خدا
نمیدونم چرا اما تمام متنی که برام ارسال شده بود در همنفس وپربود از دلتنگی/فال زن مشهدی/موانع وحساسیتها/هرآنچه باعث شده بود یک شب گریه کنی ودلیلش را دلتنگی عزیز در سفر عنوان کنی...نمیدانم واقعیت چه بود اما وقتی گفتی دوس داری تغییر کنی تمام دردت را کپی پیس کردم.مو نمیزد با درد دلم(همان خواهان عوض شدن که در گوشه قلبم ذخیره شده بود)...خلاصه همان دردهای مشترکی که با همنفس دارم باعث شد یستشیری با حال خونده بشه.وبعد نماز استغاثه به اربابمون که هوای هردو را داشته باشه.وبتونیم در راهی که وارد شدیم با گامهایی استوار ومحکم در جهت رضایت حضرت پیش بریم.مزد ما لبخند پیغمبر سر پل صراط...انشاءالله
.: Weblog Themes By Pichak :.