امشب از خودم پرسیدم اصلا چی کار برای خودت پیش خدا انجام دادی؟ عمرتا چه جور داری از دست میدی..جوونی واینجور حالا اگه به پیری هم برسی که دیگه جون نداری.به دنیا اومدم که صبحی به شب کنم.همش خاسته وطلب از خدا،همش گلایه از سرنوشت،سرنوشتی که با ندونمکاری خودم خراب شد.چقدر به خودم می نازیدم،غروروخودخاهی.میدونی چیه خدا من دیگه تازه فهمیدم چقدر غفلت داشتم،دیگه روم نمیشه از کسی پیشت گله کنم،آخه من ظلمت نفسی هستم.الهی العفو..همه چیز بهم دادی شکرت،حتی بخاطر نداده هاتم شکر.حتما با ندادن خیر ومصلحتما خاستی.مناجات اول خمسه عشر حرف دل منه.خدایا لحظات ناب مناجات با خودت را از من نگیر،حالم خوبه،فقط همین حس شرمندگی از خدا سرما پایین میندازه.لیمو شیرین گناها خوردم وآبم به روش.نکردم با عسل استغفار کام وجدانما شیرین کنم.هرچی نفسم خاست عمل کردم وبعد توجیه.راستی با خودم چه کردم.اما پشیمونم خدا.ممنون دستما گرفتی بلندشم به خودم بیام.این فرصتا تمدیدش کن.دوسش دارم،آرومم،دوست دارم خداجون.شبت بخیر
تاریخ : پنج شنبه 93/12/14 | 7:28 صبح | نویسنده : | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.