سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه وقتی میرسه که به بن بست تقدیر میرسی.با یه حال وهوایی متفاوت.متفاوت تر از روز نخست..

تنها بی همراه.به هر دلیلی ...

باکوله باری از تجربه وخاطره.خاطرات تلخ وشیرین.خسته از طی طریقی نامعلوم با هزاران امید وآرزو

اما به اینجا که رسیدی تازه میفهمی چقدر خسته ای.چقدر دویدی،پاهایت درد میکند،قلبت تاول زده است،کفش ناجور پا وقلبت را خسته کرده.آخر میگویند قلب دوم پا است.وچه خوب کفش را به همسر تعبیر کرده اند در تعبیر آنچه در رؤیا ها دیده میشود.

مینشینم وکمی به پشت سر نگاه میکنم.روزهای رفته،عمری که گذشته و حتی ثانیه ای از آن مقطع برنمیگردد.حرفهایی که کاش از دل، نه! از زبان بیرون نمی آمد تا دلی آزرده نشود وحالا حس کنی باری سنگین از پشیمانی وحق الناس بر دوش داری.کاش بیشتر میشد خوبی کرد،کاش وکاش هایی که فقط حسرت به همراه دارند.کاشهایی که اگر عملی میشدن بن بست تقدیر دیرتر ویا هیچوقت پیدا نمیشد.

خانه قلب ویرانه گشته از یادآوری حسرتها و ناکامی ها.دوست دارم ته این کوچه بخوابم کمی آرام گیرم.فکر اینکه راه رفته را برگردم تا سر کوچه و دوباره انتخاب مسیر کنم خسته ترم میکند.

کاش بن بستی در زندگی نبود.باید بلند شد .کدامین در را بزنم و آدرس بگیرم.

خدای من کدامین خانه منزل رحمانیت هست تا کوبه اش رابزنم؟ مبادا در شیطان را بزنم به هوای باز شدن در امید به رویم.آه که آنوقت رویم سیاه خواهد شد.

خدای من تومرا بدون آیفون تصویری میبینی.نگاه کن خسته ام،خاکیم زخمیم اما امید دارم.بگشای در را که باور نکنم اینجا بن بست تقدیر است.مرا به اینجا رساندی تا محکم زنی.ببین امید دارم.همین برگ سبزم هست راهم بده مولای من...اگر ناامید باشم شیطان در را بدون آنکه بخواهم برایم باز میکند.کمکم کن .مگذار پناهم شیاطین باشند..رحمم کن.

خدای من تقدیر من با تغییرقضایم به دست تو تشکیل میشود.دستم را بگیر چون مادری که کودکش را راه میبرد.توانم ده بلند شوم.فراموشیم ده تا کابوس کوچه های تنگ وتاریک سرنوشت را از ذهنم پاک کنم.راه بسی طولانیست....تا جاده سبز آرامش چقدر باید رفت؟ جواب میدهی بعد از گذر از کوچه پس کوچه های بندگی ومعرفت...اگر چشم نگویم بعد از چند سال دیگر در بن بستی دیگر افسوس میخورم که کاش گفته بودم.افسوسی که همین حالا همراهم هست...الها راه سبزت را نشانم بده وهمراهم باش.تو میدانی که تنها هستم رفیقم باش،پناهم باش.میترسم از رفاقت با شیطان،شیطانی در لباس انسان

معبودا بصیرتم ده نادانم.مگذار دوباره یدک کش حسرت وپشیمانی باشم.بازهم مثل همیشه مگذار در این آب راکد دست وپا بزنم.خسته ام از این حال وهوا.بهاریم کن تا نو شوم...دوستت دارم خدای خوبم




تاریخ : پنج شنبه 95/1/12 | 2:30 صبح | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات