سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام.امشب آخرین شبیه که به انتظار رفتن پیش امام رضا ،به خواب میرم.این بار میخوام برم مهمونی آقا.این جواب گدایی از آقام بود که سفر آخر داشتم

خدایا التماست میکنم که این سفر،سفر پربرکتی برام مقدر بشه.هنوزم باورم نمیشه...سه ماه پیش رفتم به نیت گدایی..یادش بخیر کنار پنجره فولاد بدون طناب وصل آقام شدم.عجب شب سردی بود تا آخر شب بیشتر دووم نیاوردم.یه خادمی اومد صدام زد گفت خانم...سرما بالا آوردم عذرخواهی کرد .گفت ساعتهاست همین حالتی فکر کردم حالت بهم خورده ورفت.گدایی در خونه امام رضا کیف داشت.وخوب متاعی کف دستم گذاشت آقا..از معنویت بهره خوبی گرفتم.همون چیزی که سالها میخاستم گرفتم.راضیم وشاکر.در عوض یه چیز از دستم رفت که دنیای منو کلا بهم ریخت.

دلبستگی شدید ویهو بهت بگن ادامه نده.سخت بود اما یه مقدار تونستم دلما کنترل کنم.اما حال الآن من مثل یه بچه بهونه گیره.گریم میگیره دل نازک شدم.بلاهایی که همسر نامرد در حقم داشت روزبروز به یادم هجوم میاره و واقعا شکنجه روحی میشه برام.اصلا نمیتونم فراموش کنم.فکر آزارم میده.اینکه گره بزرگی به کارم افتاده وخلاصم نمیکنه.اینکه از اون زندگی لعنتی تاوانهای مهمی دادم.نه روح وروانی برام مونده ونه جسم سرپایی.من که میدونم تمام اینها منشأ روحی داره.تا چندماه قبل حالم خیلی خوب بود.انرژی داشتم.انگیزه داشتم اما حالا اوضاع عوض شده ومونده تا با این تغییر کنار بیام.گاهی اوقات به خودم بد میگم گاهی به مرتضی.چرا زندگیم به جایی رسید که دلبسته مردی شدم که نمیاد بگه میخاد چی کار کنه.

من اصلا تجربه عشق وعاشقی را ندارم.عشق اولم مرتضی بود .بابت تعهد به این عشق خیلی رنج دیدم اما ادامه دادن این عشق بی رنگ ونافرجام شاید خیلی بدتر از الآن میشد.خیلی خدا رحمم کرد که تونستم با بی محبتیهای اون مرد مقاومت کنم ودنبال دلم نرم.

اگه عشق نوجوانی را تجربه داشتم الآن به این عشق به چشم تفریح نگاه میکردم اما واقعا برام غیر قابل هضمه که دوستی ورابطه را به این دید نگاه کنم.البته هنوز اونقدر کوچیک ومحتاج نشدم که از مردی عشق را برای پیشقدم شدن در خواسته ازدواج گدایی کنم.

من واقعا دوست داشتن انسانها را دوست دارم واگه از کسی محبتی ببینم خودما مدیون میدونم.دوس دارم با جون ودل جبران کنم.

هیچوقت دستم از لحاظ مادی باز نبوده اما در حد توانم معرفتما نشون بدم یه جورایی رضایت پیدا میکنم.والآن مدیون یه انسانم.

مردی که میگه دوستم داره ،مردی که میگه به قول بچه ها: میخوامت و خرجت میکنم.این جمله را روم نمیشه از مامانم بپرسم که یعنی چه...

روم نمیشه از خودش بپرسم که این خواستن تا کجا تا چه حد...روم نمیشه بپرسم برای چی منو دوس داری...برای چی اینقدر با من خوبی داری...محبت میکنی..چرا اینقدر با محبتی که حتی یاد زهرا هم هستی ...روم نمیشه بپرسم .

دوست داشتم مردونه با شهامت به من بگه تکلیفش با من چیه...من زندگی به سبک حیا را دوس دارم.مثل خود نویسنده..مگه غیر از این میتونه باشه؟!!! 

دوستی پنهان حس بدی داره.تخلف از کلام خدا اونم تو این سن...هیچکس تأیید نمیکنه.نه میشه گفت مربوط به این دورانه واز جوونیه و نه هیچ دلیل دیگه.پس این خط قرمز برای ماست.

امروز مخالف چندهمسری بودی ومطمئن تر شدم که از این رابطه عاطفی دنبال ازدواج نیستی.اما مثل خوره منو میخوره.پس چرا ابراز علاقه میکنی؟ 

بابا من که داغون هستم درد دوری تو ذوبم کرد.دل کندم ولی وقتی اینجور برقا تو چشات میبینم تو دوراهی می مونم که چه کار کنم.دل کندنی موقتی دل دادن موقتی این دو گزینه تخریبم کرد.

برم پیش امام رضا چی بگم؟ بگم مهرما از دلت بکنه که میگی زور نزن نمیشه.خدای من کاش به اون ایمانی میرسیدم که بتونم باطن کار را ببینم.بیا ومردونگی کن جان من اگه مخلصانه دوسم داری بگو باید چی کار کرد؟ از من خیلی چیز نمونده که ملاحظما بکنی.بگو با اطمینان اخلاقمه تا دلبسته هستم تا آخرین ذره که بتونم جونما بدم موندگارم اما اگه احساس کنم فایده نداره یا نمیخوانم میرم .حالا هم رفتنی هستم پس تورا به قرآن قسمت میدم اگه نیت دوستی داری یاهر نیت دیگه نمیدونم.به جون عزیزت که هنوزم برام عزیزی دوس ندارم سوءظن بهت داشته باشم نذار داغونتر بشم.من طاقت شکست دیگه ای را ندارم.یکبار عاشقانه مردی را انتخاب کردم وشکست خوردم اونم وقتی فهمیدم نیت دیگه ای داشته وتوبیخم کرد که چرا زنش شدم.اون وقت، شکستم داد نه جدایی از اون.

خیلی دوس دارم جوابی بدی که تکلیفم با این دل صاحب مرده معلوم بشه.وبعد هم مردونه عمل کنی.رفتنی هستی دیگه نگو دوسم داری.نگو دلتنگمی تا منم مجبور بشم اسرار دلما برات فاش کنم وبگم دلتنگیت دیوونم میکنه.نگو خواهش میکنم.خدایا به فریاد دلم رس




تاریخ : دوشنبه 94/12/17 | 11:29 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات