سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بعد مدتها تونستم امروز بخندم.

این هفته که اصفهان بودم عجیب دلم گرفته بود.اونجا که هستم بیشتر به یادتم.یه کم گریم گرفت نمیتونستم جای خالیتا با هیچ چیز پر کنم.

تصمیم گرفتم فلسفی فکر کنم.عقل صرف...بی  حضور احساس

بازم به عقل واستدلالش...از رشته کلام تا اینجا فقط خوشم اومده که عقل گرا باید بود.نشست وتحلیل کرد قضایا را

بالاخره عقل موفق شد تا دلما قانع کنه.اونوقت آروم خوابم برد.صبح که میخاستم کلاس برم مثل همیشه خیابون فرسان منا به یاد اون صبح پاییزی انداخت.ولی باز این عقل بود که نذاشت چشام نمناک بشه و از ته دل آه بکشم...

تا امروز جمعه که داشتم کمدما تمییز میکردم.پسته ها و عطر و آدامسها دوباره دلما به سمتت کشوند.عطری که دوسش داشتما کنارشون گذاشتم تا کنار تموم خاطرات بمونه.

باپیامی که دادی با گل بهاری که گفتی یاد شقایقهای گلاب دره افتادم.همون گلهای بهاری من و تو

حالا شعرت رفت کنار همون خاطراتی که برام عزیزن وفقط برای خود خودمن

موفق نشدم فراموشت کنم اما بخاطر قولی که به آقای بزرگوار دادم دلتنگیها را به جون میخرم.هیچوقت نتونستم مهرتا از دلم بکنم.نمیدونم درست فکرمیکنم یا بازهم اسیر احساساتم.کاش از دل کلامیت خبر داشتم...فلسفی فکر میکنی یا اسیر دلی...

کاش دلها خطا نمیکردن.کاش دست دل در دست عقل قرار بگیره و از این تلاطم روحی نجاتم بده.این روزها دلتنگیت بیشتر آزارم میده

اما آینده ای برای خودم ترسیم نکردم تا شکست عاطفی نخورم.بودنمان کنار هم از محالات هست.

دعا کن بتونم فراموشت کنم.





تاریخ : جمعه 94/12/14 | 7:59 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات