سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 قضاوت چه سخت است....

پیش از آنکه درباره زندگی،گذشته وشخصیت من قضاوت کنی امروز خودت را جای من بگذار.از مسیری که من گذشته ام عبور کن.باغصه هاوتردیدها،ترس ها ودردها وخنده هایم زندگی کن.یادت باشد هرکسی سرگذشتی دارد...

هرگاه بجای من زندگی کردی آن گاه میتوانی درباره من قضاوت کنی....

امروز در موقعیتی قرار گرفتم که اگر خودم راتنها درنظر میگرفتم نتیجه اش فقط دلشکستن بود.

وقتی روحت از شنیدن حرف هایی که پشت سرت گفته میشود آگاه گردد،وقتی میبینی آدم قبلی نمیتوانی باشی حتی نفس کشیدنت را هم باید با آدم ها هماهنگ کنی تا خیال بد نکنند،وقتی تفاوت خودت را با زنهای دیگر تنها در داشتن موجودی به نام مرد میبینی آنگاه که رفتار آنها زیر ذره بین آدمها قرار ندارد ولی تو که لختی آره لخت...واژه ای که من برای زن بی پناه انتخاب کرده ام.لخت یعنی همه تو را نگاه میکنند،همه مواظبت هستند که چه میکنی وباید مراقب باشی از تیر سمی نگاه هیز مردانی سودجو که به نام علاقه تو را بخواهند به چنگ آورند فقط برای دل خود...

زیر بار خجالت پدر صورتت داغ شود وقتی پول تعارفت میکند وتو مجبوری کرایه رفتن به اصفهان را قبول کنی آسان تر از سنگینی نگاه های زنی است که علت حضور من در مدرسه را ربط به همسرش بداند.نمیداند دلم خوش است به کار موقت در کتابخانه وساعت زدن ودلخوش به آخر ماه و جور شدن کرایه اتوبوس ها

نمیداند وقتی بچه ات دلش بهانه میگیرد وپول نداری چقدر سخت است.نمیداند آدمها همانی نیستند که او فکر میکند.نمیداند آنکس که به او تعلق دارد پس گرفتنی نیست از دست دادنی میتواند باشد.نمیداند سوءظن چقدر میتواند خودش را آزار دهد وهم همسرش را دل آزرده سازد وهم منی که مینویسم دلخور

دلم شکست،دنیا برسرم خراب شد.باخودم میگفتم تو دیگر خودت نیستی.باید قبول کنی انتخاب راه حل برای مشکلاتت تنها گزینه های روبرویت نیست.باید بسنجی وبعد ولو سخت ترینش را برگزینی اما خیالت راحت باشد کسی تهمتت نمیزند.

راه یادگیری فلسفه ختم به این کلاس واستاد نیست تا همسرش فکر بد کند.خوشحالم از گمرک مدیر عبور کرده بودم وگرنه جواب دادن به مافوق سخت تر میبود.پول بدست آوردن هم ختم به این کار نیست.

من دیگر به جایی که بانگاهشان آزارم دهند برنمیگردم.دیروز سنگینی نگاه مهری را کاملا احساس میکردم .ترم قبل چندبار از من میپرسید اینجا چیکار میکنی مگه درست تموم نشده چرا هرروز اینجا میایی مگه کلاس و درس نداری؟ اما چه میدانستم در دلش چه جوابی میدهد.بالبخند میگفتم اینجا ازم خاستن کمک بدهم.نه احتیاج مرا میدانست ونه دلخوشیم به کار را

من حاضرم برای یادگرفتن فلسفه یک روز بیشتر اصفهان بمانم ومحضر استاد را درک کنم تا خوب یاد بگیرم وروزی خودم را وقف شاگردان شهر محرومم کنم.اگر دوسال بیشتر اصفهان مانده بودیم ودرسم آنجاتمام میشد امروز با فلسفه وکلام مشکل نداشتم.

اما این را هم باید بدانم قضاوت سخت است.نه مهری جای من ومشکلاتم قرار دارد ونه من جای او.شاید من هم اگر جای اوبودم جور دیگری رفتار میکردم.اینکه سوءظن دارد را نمیتوانم ملامت کنم.چه میدانم ریشه این رفتار به کجا بند است.من که جای او نیستم

دختر یاد بگیر در زندگی جدیدت مراقب همه جوانب کار باشی.آدم ها تو را بزرگتر وگاهی کوچکتر از اندازه واقعیت میبینند.وجدان را در نظر داشته باش.گناه نکن خدارا بنده باشی بگذار بگویند آنچه فکر کوتاهشان حکم میکند.مراقب زیبایی هایت باش تو لباس نداری .مگذار دیده شوی چشمان آدمها را چشم خود نبین،اصلا چشم خود را هم مراقب باش.خدایا در پناه خودت حفظم کن مگذار بندگانت با افکار ونگاهشان بیش از این مأیوسم کنن




تاریخ : یکشنبه 94/11/11 | 3:49 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات