سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوباره شب یکشنبه شد.وسیله هاما جمع کردم سحر برم .شش روز تعطیلی مثل برق گذشت.یه عالم کتاب با خودم آورده بودم بخونم کیفما اصلا باز نکرده برداشتم که باخودم ببرم.

دوباره چهار روز تنهایی دراصفهان.خوبه اما روز آخر دیگه دلم نمیخاد سر کلاس بشینم.گوشیم روی کیفمه که ساعتشا ببینم.منتظر ساعت آخرم تا تموم میشه میپرم بیام خونه.

بچه ها سر به سرم میذارن میگن سالهای دور از خانه....امروز میخاد برگرده توکیو

یه روز آقای نقیه داشتن تعریف میکردن برادران طلبه از فلان شهر داریم ....جاهای دورا میگفتن تا رسید به طلبه افغان....یکی از شیطونهای کلاس آروم گفت اینکه چیزی نیست ما طلبه از توکیو داریم وهمه آروم خندیدن

فردا اولین باری هست که با دلی آسوده نصف جهان میرم.همون سالها که ساکن اونجا بودم تا حالا که محصل اونجام دنیای دیگه ای داشتم ولی حالا عالم دیگه ای برام آغاز شده.امیدوارم هیچ چیز وهیچکس دنیای جدیدما خراب نکنه حتی خودم

دیگه باید برم.خوابم نمیبره اما چاره ای ندارم مرغ سحر باید زود بیدار بشه.شبت بخیر باشه همنفس آروم وراحت بخوابی تا ......برگردم دوباره




تاریخ : شنبه 95/7/24 | 11:49 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات