سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوسال مثل برق وباد گذشت.دیشب سومین شب بیست وسومی بود که باتصمیمم سرنوشتی گنگ ومبهم برای خودم ساخته ام.دقیقا دوسال قبل چنین شبی بر بالای پل هوایی تصمیم گرفتم تمام کنم دوران خفت وتسلیم زور وظلم بودن را.بعد از آنکه آرزویم بود در بیابانی راه بروم وباخدا بلند بلند حرف بزنم اما خودم را بر بالای پل دیدم.

هیچکس نمیداند جز خدا و او.

امروز که فکر میکنم میبینم حتما دچار جنون بودم .روزهای سختی بود دیوانه شدنم کمی هم طبیعی بود.مرد هم اگر بود می برید چه رسد من که زنی واقعا ضعیف بودم.بی پناه بی پناه.تنهای تنها.وای که چه کرد با من مرتضی

آخر زندگیم را کتاب میکنم مینویسم شاید به دستش برسد ومثل فیلمی تکراری خاطرات واعمالش را تداعی کند.باور نمیکنم آن روز هم غییری کرده باشد.

این روزها زهرا هم به مرحله ای رسیده که نمیتواند بر بابایش تکیه کند.خنده دار است.گفتم تکیه...اواصلا نیست،وجود ندارد.

دیروز بعد کلی ذوق با مرتضی صحبت کرد وگفت یه خبر خوش.

عید فطر به دیدنت می آیم مگه نگفتی دلتنگم میشی و تا اومد دخترانه شیرین زبانی کند پرخاشگریهایش را از پشت گوشی همراه زهرا میشنیدم که میگفت بیایی چی کار....بذار فکر کنم وبعد

شرم آور بود حرفهایی که میزد.فقط زهرا را میدیدم که مثل یخ وا رفته بود وبعد مکالمه بی نتیجه تمام شد.

دیدن عکس پروفایل مرتضی در تلگرام تمام امید دخترکم را به ناامیدی تبدیل کرد.مردی جانی که هفت تیری به جلو نشانه رفته.گویا میخاهد مخاطبش را بزند.این بار زهرا وحشت زده گفت مامان این مرد خطرناک است.وگریه اش گرفت .وقتی آرامش کردم میگفت من برای تو ناراحتم که چطور عمرت را برایش گذاشتی و....

نمیدونم چرا از پل هوایی به اینجا رسیدم.اما این را بگویم همان پل سرنوشتم را تغییر داد.خوب یا بد هرچه بود شد خاطره برای من.شد پل جدایی.اسمش برایم شد پل جدایی

اما هنوز سوار بر مرکب سرنوشتم که پر سرعت به جلو میتازد.مقصد کجاست خدا میداند.اما من امروز خوشبختم.آرامش دارم.سکینه ای که در قرآن نویدش را خدا کنار همسر داده بود امروز در تجرد پیدا کرده ام.فقط گاهی غصه زهرا وشکستها کمرم را خورد میکند.ولی باز هم برمیخیزم.

دوست دارم عاقل تر از گذشته باشم وحماقتها واحساساتی عمل کردنم را ترک کنم.تا دیگر پلی در زندگیم بوجود نیاید.پلی با خاطرات فراوان.با جدایی ودلتنگی غریبانه اش

خدایا شکرت فراوان که با آن همه خطا ونادانی مقدرات یک ساله ام را خوش رقم میزدی.شتر دیدی ندیدی هایت را سپاس.قرار گرفتن در مسیر موفقیت را مدیون رحمت خدا هستم.برای منی که لایق این همه کرم هرگز نخاهم بود.درگاه کریمانه ات را با کوبه ی امید میزنم وچه خوش باز میکنی.

مرا باز هم در آغوش بگیر خدای خوبم.مگذار تنها بمانم.گرمای دستت آرامم میکند بی آنکه پشیمان شوم.

آیا شود روزی بر پل وصال قرار گیرم....چه معلوم در نامه دیشبم شاید اجلی تثبیت شده باشد.خدایا بر پل وصالت پایم را ملغزان،دستم را بگیر سقوط نکنم.پل صراط برایم پل وصال است.

رسیدن به بهشتی که .....در آنجا .....راستی قراره چیکار کنم؟:-) :-) 




تاریخ : چهارشنبه 95/4/9 | 5:44 عصر | نویسنده : | نظر

  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات